گنجور

 
سلمان ساوجی

چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید

مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد

نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر

دل از دستش برون آرم، ولی دلبر نمی‌آید

بر آن بودم که چون دولت، در آید از درم روزی

به هر بابی که کوشیدم از آن در در نمی‌آید

مرا ساقی مده ساغر، که امشب می پرستان را

زِ یاد لعل او یاد از می و ساغر نمی‌آید

حریفان را فرو شد دَم، بر آر اِی مطرب آوازی

بگو با ماه من کامشب، چرا خوش بر نمی‌آید

 
 
 
جهان ملک خاتون

درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمی‌آید

که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمی‌آید

به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا

منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمی‌آید

من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی

[...]

نسیمی

به جان وصل تو می‌خواهم ولیکن برنمی‌آید

به دست عاشق این دولت به جان و سر نمی‌آید

سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل

که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمی‌آید

دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او

[...]

کلیم

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید

زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید

تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد

به استغنا کسی با دختر رز بر نمی‌آید

زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد

[...]

صائب تبریزی

گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌طلب سویش

مرا از پای نافرمان چه‌ها بر سر نمی‌آید!

چه بگشاید ز ماه عید بی‌همدستی طالع؟

ز صیقل کار بی‌امداد روشنگر نمی‌آید

به گردون جنگ دارد چشم کوته‌بین، نمی‌داند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

اگر دو روز از آن کو خبر نمی‌آید

دلم ز وادی حیرت به در نمی‌آید

هزار مرحله طی کرده‌ایم در هر گام

غنیمت است که این ره به سر نمی‌آید

غرض تسلّی شوق است از تمنّی وصل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه