درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمیآید
که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمیآید
به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا
منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمیآید
من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی
تو را خود یاد من هرگز به خاطر در نمیآید
من مفلس نه زر دارم نه زور اما کنم زاری
ولی وجهیست عشق او که بیزر بر نمیآید
دلم بگرفت بیرویت به وصلم یک زمان بنواز
که بیروی توام یک دم دمی خوش برنمیآید
دو چشم مست خونریزت به ناوک دیده جان دوخت
ببین در غمزهات جانا گرت باور نمیآید
به یاد لعل شیرینت به جان تو که خسرو را
همه عمرش دمی یاد از لب شکّر نمیآید
به دل گفتم که ترکش کن که یاری سستپیمانست
ولی شخص ضعیفم از پس دل برنمیآید
چرا آخر به وصل او نگشتم در جهان واصل
به پایان شب هجرش اگر با سر نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به معشوقی اشاره میکند که از وصالش محروم است و دلش تنهایی را نمیتواند تحمل کند. او به زیبایی معشوق و حسرت دل باختگیاش در عشق اشاره میکند و از مهر و یاد او صحبت میکند که هرگز از خاطرش نمیرود. شاعر خود را فقیر و بیچاره توصیف میکند، اما عشق او برایش بیقیمت است. او از غم دوری معشوق و ناتوانی دل در فراموشی حرف میزند و در نهایت سوال میکند که چرا نتوانسته به وصال محبوب برسد. احساس ناامیدی و بیتابی به وضوح در این اشعار موج میزند.
هوش مصنوعی: درخت وصال آن معشوق وقتی بثمر میآید که در آغوش من قرار بگیرد، زیرا خواستهی جانم هرگز از زیبایی او به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: به قامت زیبایش گفتم چرا به جایی نمیروید، او پاسخ داد: من سرو بلندبالا هستم، اما نمیتوانم قدمی بردارم.
هوش مصنوعی: من در فراق تو خیلی بیچارهام، حتی یک لحظه نمیتوانم فراموشتان کنم، اما خودم را یادم نمیآید.
هوش مصنوعی: من در فقر و تنگدستی به سر میبرم و نه ثروتی دارم و نه قدرتی. اما با همه اینها، در دل از عشق او شکایت میکنم، زیرا عشق او همان چیزی است که بدون ثروت و قدرت به من زندگی میدهد.
هوش مصنوعی: دل من بدون تو غمگین است، پس دست کم یک لحظه مرا نوازش کن؛ چرا که در غیاب تو هیچ لحظهای برایم خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جذابت مانند شمشیری تیز، جانم را به خود جذب کرده است. اگر به چشمان تو دقت کنم، میبینم که چه تاثیری بر من میگذاری، اما اگر این را باور نداری، نگاه کن به زیبایی و رمز و رازی که در چشمانت نهفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر یاد شیرین تو، جان تو، خسرو (که به خاطر عشقش به شیرین معروف است) تمام عمرش لحظهای هم یاد لبهای شیرین فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که این رابطه را رها کن چون وفاداری ندارد، اما من فرد ضعیفی هستم و نمیتوانم بر دل خود غلبه کنم.
هوش مصنوعی: چرا نتوانستم به وصالش برسم در حالی که در این جهان ناب خودم را به پایان شب جدایی او نزدیک کردهام، اگر سرنوشتم به سمت او نمیرود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید
مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمیآید
خیال عارضت آبست، از آن در دیده میگردد
نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمیآید
مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر
[...]
به جان وصل تو میخواهم ولیکن برنمیآید
به دست عاشق این دولت به جان و سر نمیآید
سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل
که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمیآید
دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او
[...]
به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمیآید
زمان غصه بیایام مستی سر نمیآید
تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد
به استغنا کسی با دختر رز بر نمیآید
زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد
[...]
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش
مرا از پای نافرمان چهها بر سر نمیآید!
چه بگشاید ز ماه عید بیهمدستی طالع؟
ز صیقل کار بیامداد روشنگر نمیآید
به گردون جنگ دارد چشم کوتهبین، نمیداند
[...]
اگر دو روز از آن کو خبر نمیآید
دلم ز وادی حیرت به در نمیآید
هزار مرحله طی کردهایم در هر گام
غنیمت است که این ره به سر نمیآید
غرض تسلّی شوق است از تمنّی وصل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.