باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد
آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد
بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری
حقا که بسی سردتر از باد خزان شد
خاک از نفس باد صبا بوی خوشت یافت
بر بوی خوشت روی هوا رقص کنان شد
تا بر در میخانه جان، لعل تو زد مهر
در مصطبهها رطل می لعل گران شد
سر چشمه حیوان به دهان تو تشبه
کرد از نظر مردم از آن روی نهان شد
ماه از نظر مهر رخت یافت نشانی
زان روی جهانی به جمالش نگران شد
گفتم به دل: ای دل مرو اندر پی زلفش
نشنید سخن، عاقبت اندر سر آن شد
جان بر سر بازار غمش دادم و رستم
نقدی سره باید که بدان رسته توان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تأثیر عطر و زیبایی معشوق بر طبیعت و دل شاعر پرداخته است. باد صبحگاهی با بوی معشوق جان میگیرد و زمین از عطر او خوشبو میشود. دل شاعر بدون بوی محبوب، سرد و بیروح حس میشود. در میخانه، عشق و شیدایی نسبت به معشوق افزایش مییابد و حتی ماه نیز تحت تأثیر زیبایی او قرار میگیرد. شاعر به دل خود هشدار میدهد که به دنبال زلف معشوق نرود، اما دل او نشنیده و در عشق گرفتار میشود. در نهایت، او در بازار غم عشقی که دارد، جان خود را فدای عشق میکند و برای بدست آوردن آن عشق، باید بهای والایی بپردازد.
هوش مصنوعی: در صبحگاهی که باد میوزید، بوی دلانگیز تو به مشام رسید و همه چیز زنده شد. آب خضر، که نماد زندگی و شفا است، به خاطر زیبایی و جواهر تو جان گرفت و جان تازهای پیدا کرد.
هوش مصنوعی: بوی شیرین تو بر دل من مثل هوای بهاری است، اما واقعاً که این احساس خیلی سردتر از باد پاییزی شده است.
هوش مصنوعی: خاک به لطف نسیم صبحگاهی بویی خوش از تو دریافت کرد و به خاطر این بوی خوش، در آسمان به رقص درآمد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در میخانه عشق، تو را بیندازند بر در، زیبایی و جذابیت تو سبب شد که در جاهای مختلف، می (شراب) گرانبها عرضه شود.
هوش مصنوعی: حیوان به خاطر تو به شکل دهان تو درآمد و از دید مردم پنهان شد.
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی چهرهات اشارهای پیدا کرد و به همین خاطر، جهانیان به تماشای زیباییات مشغول شدند.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که از دنبال موهای او نرود، اما دل حرفم را نشنید و در نهایت دچار مشکل شد.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در راه عشق و غمش فدای کردم و اکنون باید زحماتم را ببینم تا بتوانم به نتیجهای خوب و ارزشمند دست یابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز که برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر کردم خود را بندیدم
[...]
آباد نشد دل که خراب پسران شد
حسن پسران آفت صاحب نظران شد
بس دانه دلها که ز تن برد به تاراج
آن مور که بر گرد لب ساده دلان شد
افسرده جمال خط خوبان چه شناسد؟
[...]
از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک دَراُفتاد و روان شد
ای جان کم از او گیر برو با غم او باش
دل رفت و همه روزه در آن مینتوان شد
جوابش داد جم کای مایه ناز
[...]
باز آی که خون جگر از دیده روان شد
دریاب که جانم به جمالت نگران شد
دل در طلبت نعره زنان جامه دران شد
از وصل تو قانع به خیالی نتوان شد
چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد
بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد
شیرین لب او تا که به گفتار درآمد
عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد
چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.