گنجور

 
سلیم تهرانی

به ناله فاش مکن راز دل ز غمازی

چو عندلیب نه ای، بگذر از نواسازی

بگو چو آینه در روی، هرچه می بینی

چو بوی مشک مکن در لباس غمازی

فریب حسن بتی را مخور که خوبی او

به بال زلف نماید بلندپروازی

خوش آن حریف که همچون پیاله ی چینی

گهی شراب دهد، گه کند خوش آوازی

به خود چو موی میانت ز رشک می پیچم

چو شانه با سر زلفت کند زبان بازی

سلیم معتقد نظم خواجه حافظ باش

که نشأه بیش بود با شراب شیرازی