دهد به ذره چو خورشید آب و تاب، سخن
مباد آن که کسی را کند خراب، سخن
طلسم غم که شکستی؟ اگر ز حلقهٔ گوش
نمیگذاشت سر پای در رکاب سخن
مرا دماغ حدیث بهشت و دوزخ نیست
گه از شراب کنم، گاهی از کباب سخن
سر بریده نگوید سخن، چه عقل است این
ز راز چرخ مپرسید از آفتاب سخن
اگر زبان خموشان این چمن دانی
بود تبسم هر غنچه یک کتاب سخن
حدیث لعل تو کوته نمی شود، چه عجب
اگر دراز شود در سر شراب سخن
ز وصف آن گره زلف بر زبان سلیم
چو حرف لال درآید به پیچ و تاب سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن
به قدر گریه و آه است آب و تاب سخن
زبان خامه به بانگ بلند می گوید
که می شود ز دل چاک فتح باب سخن
گلابها اگر از آفتاب تلخ شوند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.