گنجور

 
سلیم تهرانی

هردم غمی آید ز حریفان لئیمم

گویی به دبستان جهان، طفل یتیمم

آن گلبن فیضم که ز شادابی فطرت

در جوش بود مغز جهانی ز شمیمم

در فکر همه فیض، چو گفتار رسولم

در نطق همه معجزه، چون دست کلیمم

شوقم چو برد جانب گلزار، سحابم

راهم چو فتد در حرم غنچه، نسیمم

کمتر نیم از سنجر و فغفور، که من هم

در هند سیه بختی خود، شاه سلیمم