گنجور

 
سلیم تهرانی

به غیر میکده زاهد بود شراب کجا

کجا روم دگر ای خان و مان خراب کجا

اشاره ای ست که از باده سیر نتوان شد

وگرنه مست کجا، رغبت کباب کجا

در آن دلی که غم عشق نیست راحت نیست

عبث فسانه مخوان، ما کجا و خواب کجا

ز شوق کرده ام از بس که دست و پا را گم

عنان کجاست نمی دانم و رکاب کجا

بهار بر صفت سبزه پاچناری باش

سلیم می روی از باغ همچو آب کجا