گنجور

 
فیض کاشانی

کجا رسم من مسکین بدان جناب کجا

وصال بحر کجا گمره تراب کجا

در انتظار قدومت بجان رسید دلم (کذا)

کجاست وعده وصلی از آن جناب کجا

گهی قرار دهم آن که بینمت در خواب

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا

بمان بمان دو سه روزی مگر به کام رسی

کجا همی روی ای جان بدین شتاب کجا

بیا بیا که کتاب خداست بی تو غریب

کجاست دانش بی‌‏دانشان، کتاب کجا

چه نسبت است به علم تو دانش کس را

چراغ مژده کجا، قرص آفتاب کجا

ز علم خویش چراغی فرست تا بینم

ره خطاست کدام و ره صواب کجا

چو کحل دیده ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

به هرزه از پی او هر طرف چو پوئی فیض

صلاح کار کجا و من خراب کجا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode