گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را

که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را

محبت عجبی در میانه ی من و اوست

زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را

چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری

خریده است گل این چمن به زر ما را!

چگونه دل ز غم روزگار برداریم؟

همین رسیده به میراث از پدر ما را

ز بلبلان گلستان سلیم صد فریاد

که از بهار نکردند باخبر ما را