گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما

چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما

در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم

سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما

ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم

خاک چون دانه کند تربیت اختر ما

آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست

جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما

از هوای می گلرنگ ندارد آرام

چون گدایان نفسی کشتی بی لنگر ما

همچو آیینه ی دیوار، درین دیر خراب

ریشه ی سبزه ی زنگار بود جوهر ما

پی آگاهی عیب و هنر خویش سلیم

همچو طاووس شد آیینه ی ما هر پر ما

 
 
 
منوچهری

روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما

خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما

چون شب آید برود خورشید از محضر ما

ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما

حکیم نزاری

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم

قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما

به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر

[...]

کمال خجندی

بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما

غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما

دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون

دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما

مفلسانیم که در دولت سودای غمت

[...]

حافظ

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم

قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

[...]

ابن حسام خوسفی

ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما

سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما

هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت

آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما

روی تو اختر سعد است و مرا از طالع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه