گنجور

 
سلیم تهرانی

دلم آن پر عتاب می طلبد

ترک مستی کباب می طلبد

ساده لوح آنکه در ولایت حسن

گرمی از آفتاب می طلبد

آب خواهد ز تشنه در دریا

آنکه از ما شراب می طلبد

بخت در گریه خواهدم دایم

هرچه شور است، آب می طلبد

دل ضرورش مگر شده ست سلیم؟

که به این اضطراب می طلبد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode