گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

از بس که مرا بخت زبون شور برآمد

گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد!

خمیازه کشان رفت دل از بزم وصالش

شد مست به میخانه و مخمور برآمد

چون دید گرانباری سامان تجلی

فریاد ز درد کمر از طور برآمد

با خرمن ما هیچ مپرسید چها کرد

آن برق که از خوشه ی انگور برآمد

هر خار درین باغ بود غنچه ی گل را

نیشی که ز دنباله ی زنبور برآمد

شد صرف ره عشق، بنازم سر خود را

این نغمه سلیم از سر منصور برآمد