گنجور

 
سلیم تهرانی

هر سنگ ریزه، طور تجلی نمی شود

هر عنکبوت، ناقه ی لیلی نمی شود

ایمن بود ز هر خللی جوهر سخن

مضمون تازه، کهنه چون دعوی نمی شود

جام شراب و سیر گلستان چه فایده

خاطر به هیچ بی تو تسلی نمی شود

عیسی اراده داشت که اصلاح آن کند

خندید زخم تیغ تو، یعنی نمی شود!

کار مرا حواله به مژگان او کنید

زخمم رفو به سوزن عیسی نمی شود

یارب چه حالت است که مجنون سلیم شد

بیگانه از جهان و ز لیلی نمی شود