اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند
عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند
بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا
شیشه ترسم که ازین میکده بالا گیرند
کوی عشق است که اطفال به تار مویی
دام سازند به بازیچه و عنقا گیرند
چکد از شرم دورنگی عرق از برگ گلش
نشنیدم که گلاب از گل رعنا گیرند
همچو جمشید، گدایان خرابات سلیم
ندهند از کف خود جام که دنیا گیرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح خیزان چو به کف جام مصّفا گیرند
باج روشندلی از عالم بالا گیرند
زهد خشک است متاع سرة خلوتیان
بار این قافله آن به که به دریا گیرند
بیخودانِ می عشق تو فشانند به خاک
[...]
وقت آن شد که رفیقان سر هیجا گیرند
بگذرند از سر جان راه براعدا گیرند
دم دیگر به صف خلد برین جا گیرند
روز آن است که یاران ره صحرا گیرند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.