یاد روی او کتانم را لباس ماه کرد
عشق او آیینه ام را روشناس آه کرد
تا به ساعد سوده گشت از بس به دل ناخن زدم
از تو دستم را فلک آخر چنین کوتاه کرد
تخته ی تعلیم لغزیدن ز نعلینش دهد
خضر هرکس را که در عشق تو رو بر راه کرد
راهزن خضر است اگر توفیق همراهی کند
در طریق عشق ما را غافلی آگاه کرد
غیر خود کس را نصیب از ذوق تنهایی نداد
آنکه با من در محبت سایه را همراه کرد
کس نکرد اوقات صرف می پرستی چون سلیم
هرچه کرد این پیر دیر، این بنده ی درگاه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از چه رو خاک سیه گردون به فرق ماه کرد
مشعل خورشید را گردون چرا پر کاه کرد
از چه رو بر نیل ماتم زد لباس عافیت
هر که جادر ساحت این نیلگون خرگاه کرد
این چه صورت بود کز هر گوشه زرین افسری
[...]
گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد
اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد
تا نگارین شد زمی دست سبو در زیر سر
دست ارباب طمع را از طلب کوتاه کرد
بیوداع ما سفر کردن نه از آداب بود
[...]
شاه لشکر داد و او را بار دیگر شاه کرد
دست جور زیردستان را از او کوتاه کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.