تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود
چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید
وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند
به جان تو که به چشمم نکو نمی آید
شبی نمی گذرد بر من از غم هجران
که خون دیده به رویم فرو نمی آید
از این بلای دل و دیده جفاکش من
عجب که مردم چشمم برو نمی آید
به آب دیده توان دید خون چشمم را
به قطره قطره ی خون کاو فرو نمی آید
اگر جهان همه پر چشمه حیات شود
به غیر خون دل ما به جو نمی آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و غم جدایی و فراق معشوق است. شاعر از ناتوانی خود در تحمل این درد سخن میگوید و بیان میکند که هیچ چیزی در جهان نمیتواند جایگزین عشق او شود. او همچنین به عدم رضایت از زیباییهای بهشت و دنیا اشاره میکند و بیان میکند که چشمش تنها به محبوب خودش مینگرد. در نهایت، احساس عمیق غم و اندوه او از جدایی به شدت نمایان است و این احساسات او را درون خود مشغول کرده و رهایی از آن برایش غیرممکن است.
هوش مصنوعی: تو را به دنیا و جایی دیگر نمیسپارم، زیرا دلی دارم که طاقت و صبر از آن برنمیآید.
هوش مصنوعی: اگر همه زیباییها و نعمتهای بهشت در دنیا وجود داشته باشد، باز هم چه فایده وقتی در ذهن من تنها خوشبختی و زیبایی اوست که به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت من کاستیها را نشان دهند، به جان تو، برایم جالب و خوشایند نمیآید.
هوش مصنوعی: شبها بر من به سختی میگذرد، چون از اندوه جدایی، اشک در چشمانم جمع میشود و نمیتوانم بریزم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از درد و رنجی که در دل و چشمش وجود دارد صحبت میکند و به تعجب از این نکته اشاره میکند که با وجود این سختیها، دیگران این ناراحتی او را نمیبینند و متوجه آن نمیشوند.
هوش مصنوعی: با اشکهای ندامت، میتوانم درد و رنجی را ببینم که از چشمانم سرازیر میشود و این احساس عمیق به سختی قابل توصیف است.
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا پر از منابع حیات باشد، اما احساسات و دردهای درونی ما در آن حضور نداشته باشد، هیچ چیز از آنچه که در دل داریم به ثمر نخواهد نشست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
[...]
ترا به صحبت ما سر فرو نمیآید
ز بنده شرم چه داری بگو نمیآید
به دور حسن تو بیرون عاشقی کاری
بیازمودهام از من نکو نمیآید
دلم به روی تو هرگز نمیکند نظری
[...]
ز گل محافظت رنگ و بو نمیآید
به غیر لطف ز روی نکو نمیآید
صفای حسن بتان از دل گداخته است
ز آب آینه این شستشو نمیآید
ز جنبش مژه آسوده است قربانی
[...]
چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
کدام فتنه که از دست او نمیآید؟
به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی
بگو بدی ز نکویان نکو نمیآید
ره نشاط من از شش جهت چنان بستند
[...]
نماند باده و آن تندخو نمیآید
بهار آمد و گل رفت و او نمیآید
خمار همچو منی را شکستن آسان نیست
کجاست خم که ز دست سبو نمیآید
چه سود جلوهٔ خوبان، که از حجاب مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.