گنجور

 
سلیم تهرانی

نه همین نازش مرا منع از رخ او می‌کند

هر گره در زلف، کار چین ابرو می‌کند

بی‌دماغی کرده است از بس که حالم را خراب

حیرتی دارم که گل را چون کسی بو می‌کند؟

چون گل رعنا رخش با لاله هرجا چهره شد

رنگ روی زرد من هم، پشتی او می‌کند

در تمام عمر سازد جمع، برگ سوختن

زندگانی این چنین باید که هندو می‌کند

خندهٔ مستانه حد کیست در باغ جهان؟

محتسب اینجا دهان غنچه را بو می‌کند

مرد، می‌باید که پا محکم کند اینجا سلیم

شیر دیبا را نهیب عشق، آهو می‌کند

 
 
 
صائب تبریزی

غارت صبر از دلم آن آتشین‌رو می‌کند

گرمی خورشید گل را مفلس بو می‌کند

چشم مجنون بس که از وحشی‌نگاهان پر شده است

چشم لیلی را خیال چشم آهو می‌کند

آن که چون شبنم ز گل بالین و بستر ساختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

دلبر تربز فروشم رو به هر سو می کند

چون دچارش می شوم تربزچه را رو می کند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

قامت خم‌کز حیا سوی زمین رو می‌کند

فهم می‌خواهد اشارتهای ابرو می‌کند

هر کجا باشیم در اندوه از خود رفتنیم

شمع ما سر بر هوا هم‌،‌ سیر زانو می کند

سایه و تمثال راکم نیست‌گر سنجی به باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه