همچو شمعم آتش از مژگان به دامن میچکد
اشک در ویرانهام از چشمم روزن میچکد
خویش را کشتم ز شوق دلخراشی عاقبت
خون من از ناخنم چون تیغ دشمن میچکد
آنکه زخمم دوخت، آگه نیستم از حال او
این قدر دانم که خون از چشم سوزن میچکد
آب بر آتش زدن، کار بتان هند نیست
کز سر هر مویشان، چون شمع، روغن میچکد
در وداع خویش، چشم غیر را آن گل سلیم
میکند پاک و سرشک از دیدهٔ من میچکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه را از چشم تر اشکی به دامن میچکد
قطره خونی است گویی کز دل من میچکد
تا به سوزن دوستی میدوزم یک چاک دل
صدهزاران قطره خون از چشم سوزن میچکد
برق آه من سبب باشد گر از ابر بهار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.