گنجور

 
سلیم تهرانی

از عکس رخش که تاب دارد

آیینه گلی در آب دارد

از خال، بیاض گردن او

صد نقطه ی انتخاب دارد

خواهد گردید کشته در عشق

سیماب چه اضطراب دارد؟

گنجایش یک نگه درو نیست

چشم تو ز بس که خواب دارد

از صبح چه غم چراغ ما را

پروانه ی آفتاب دارد

زنهار که از دکان ایام

آتش نخری که آب دارد!

هر چیز ازو سلیم پرسند

کلکم به زبان جواب دارد