گنجور

 
اسیر شهرستانی

در راه تو دل شتاب دارد

بیتاب تو گشته تاب دارد

از مستی چشم می پرستت

تا چشم پیاله خواب دارد

آه از دل آرمیده من

در خاک هم اضطراب دارد

زاهد تو به میکشان چه داری

صد حرف تو یک جواب دارد

از سایه او نمی توان رفت

خاصیت آفتاب دارد

 
 
 
نظامی

وان نافه که مشک ناب دارد

خون ریختنش چه آب دارد

سلیم تهرانی

از عکس رخش که تاب دارد

آیینه گلی در آب دارد

از خال، بیاض گردن او

صد نقطه ی انتخاب دارد

خواهد گردید کشته در عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه