خورشید از نمود رخت بی نمود شد
آتش زبس که سوخت ز شوق تو، دود شد
از بس که منع دیدن یاران کند مرا
چشم من از تپانچه ی مژگان کبود شد
در طالعم نبود، ازان وصل رو نداد
دوری که قسمت من آواره بود، شد
تأثیر چشم زخم به افسون نمی رود
دود سپند، سرمه ی چشم حسود شد
بر کشتی شکسته ام از بس تپانچه زد
انگشت موج در کف دریا کبود شد
کاری نکرد کوشش و تدبیر ما سلیم
اوقات عمر صرف به گفت و شنود شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عالم از سخای تو موجود جود شد
چوب از کفت به طالع مسعود عود شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.