روزگار از چمن وصل توام دور افکند
آن سرشکم که مرا از مژه ی حور افکند
چون صبوحی زده از خانه برآمد، خورشید
روشنی را ز حجاب رخ او دور افکند
حسن مغرور چو شمشیر جفا کرد بلند
خویش را شور جنون بر سر منصور افکند
تاب سرپنجه ی اقبال سلیمان داری
دست بتوانی اگر در کمر مور افکند
شب که سر داد دلم آه به سیاره سلیم
آتشی بود که در خانه ی زنبور افکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.