دلم آشفتگی در کار هرکس دید، میلرزد
چو شمع صبح میمیرد، دل خورشید میلرزد
گدای عشق خون دل چو در پیمانه میریزد
ز موج رشک، می در ساغر جمشید میلرزد
شکوهی ناتوانان را به چشم خصم میباشد
ز بیم سینهام خنجر چو برگ بید میلرزد
ز بوی پیرهن بردن زلیخا آنچنان داغ است
که چون برگ گل از هرجا نسیمی دید میلرزد
سلیم از وصل او آسایشی حاصل نشد ما را
درون سینه دل نوعی که میلرزید، میلرزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمانداری که از بیمش سر خورشید می لرزد
به دامنگیریی او بازوی امید می لرزد
به خود از غیرت او رستم و جمشید می لرزد
ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.