دلم آشفتگی در کار هرکس دید، میلرزد
چو شمع صبح میمیرد، دل خورشید میلرزد
گدای عشق خون دل چو در پیمانه میریزد
ز موج رشک، می در ساغر جمشید میلرزد
شکوهی ناتوانان را به چشم خصم میباشد
ز بیم سینهام خنجر چو برگ بید میلرزد
ز بوی پیرهن بردن زلیخا آنچنان داغ است
که چون برگ گل از هرجا نسیمی دید میلرزد
سلیم از وصل او آسایشی حاصل نشد ما را
درون سینه دل نوعی که میلرزید، میلرزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دلتنگی و آشفتگی شاعر در مقابل احساسات و عشق میپردازد. شاعر از لرزش دل و احساساتش به هنگام دیدن ناراحتی دیگران سخن میگوید و به نوعی به ناتوانی و رنجی که عشق به او میآورد، اشاره میکند. او همچنین به داغ عشق و یاد زلیخا اشاره میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که در پی وصال معشوق، آرامشی حاصل نشده و درون دلش همواره در نوسان و لرزش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل من بینظمی و آشفتگی را در کار دیگران میبیند، مانند شمعی که در صبح میمیرد، میلرزد. این نشان میدهد که قلب من نیز مانند خورشید چه در نوسان و حساس است.
هوش مصنوعی: دلسوزی و عشق، دل گدایی را مثل خون در جامی میریزد و این عشق، به قدری، در دل او شور و نشاط ایجاد میکند که گویی شراب در جام جمشید میلرزد.
هوش مصنوعی: ناتوانی دیگران در نظر دشمن بزرگ و پررنگ جلوه میکند. از ترس، قلب من مانند برگ بید میلرزد و احساس ضعف میکنم.
هوش مصنوعی: بوی پیراهن زلیخا آنقدر گرم و سوزان است که هر وقت نسیمی به آن میخورد، مثل برگ گل میلرزد.
هوش مصنوعی: با وصل او، ما هیچ راحتی به دست نیاوردیم؛ در دل ما که از ترس و دلهره میلرزید، هنوز هم لرزشی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمانداری که از بیمش سر خورشید می لرزد
به دامنگیریی او بازوی امید می لرزد
به خود از غیرت او رستم و جمشید می لرزد
ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.