مرا ز بزم خود آن پر عتاب میراند
چو سایه کز بر خود آفتاب میراند
چنان به راه تو صید فریب گشته دلم
که هر نسیم چو موجم به آب میراند
چه دشمنیست ندانم که باز گردش چرخ
مرا ز کوی تو چون آفتاب میراند
مریض عشقم و دایم اجل به بالینم
نشسته و مگس از من به خواب میراند
سلیم توبهشکن شد دگر هوای بهار
نسیم کشتی ما در شراب میراند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.