گنجور

 
سلیم تهرانی

حاصل من نیست از شهد سخن جز کام تلخ

د دهن من زبان تلخ است چون بادام تلخ

گفته اند از نام آتش لب نمی سوزد، ولی

تلخ می گردد دهان من، برم چون نام تلخ

گرچه آب زندگانی می چکد از لب مرا

یک نفس همچون صراحی نیستم بی کام تلخ

زان لب شیرین عجب دارم که اینها سر زند

قاصد آیا از کجا آورده این پیغام تلخ

بوسه ای هم کاشکی می شد نصیب من سلیم

بشنوم تا چند از شیرین لبان دشنام تلخ؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode