گنجور

 
سلیم تهرانی

حاصل من نیست از شهد سخن جز کام تلخ

د دهن من زبان تلخ است چون بادام تلخ

گفته اند از نام آتش لب نمی سوزد، ولی

تلخ می گردد دهان من، برم چون نام تلخ

گرچه آب زندگانی می چکد از لب مرا

یک نفس همچون صراحی نیستم بی کام تلخ

زان لب شیرین عجب دارم که اینها سر زند

قاصد آیا از کجا آورده این پیغام تلخ

بوسه ای هم کاشکی می شد نصیب من سلیم

بشنوم تا چند از شیرین لبان دشنام تلخ؟

 
 
 
صائب تبریزی

مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ

می کند گوینده را دشنام اول کام تلخ

قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان

کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ

نیست پروا دیده عشاق را از اشک شور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

نیست از بد گوهران، نرمی کم از دشنام تلخ

در چشیدن تلخ باشد روغن بادام تلخ

رهنمایی به ز بد گوهر ندارد پیر عقل

نیست از بهر عصا، چوبی به از بادام تلخ

در مذاق کام جویان، از دعا شیرین تراست

[...]

بیدل دهلوی

شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ

از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ

پختگی در طبع ناقص بی‌دماغ تهمت است

دود می‌آید برون از چوبهای خام تلخ

امتداد عمر برد از چشم ما ذوق نگاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه