گنجور

 
سلیم تهرانی

مرا گوش از بهر پیغام اوست

زبان در دهن از پی نام اوست

کسی کز فغان من از خواب ناز

نگردیده بیدار، بادام اوست

ز غیرت هلاکم که شب تا به روز

لب ماه نو بر لب بام اوست

جنون بیش گردد در ایام گل

چه دل ها که رسوا در ایام اوست

بلند است اقبال صیاد ما

مه از هاله در حلقه ی دام اوست

نه تنها سلیم است ممنون او

که خلقی دعاگوی دشنام اوست