گنجور

 
سلیم تهرانی

همه تن خون دل من همچو دهان زخم است

همه اندام من از درد، مکان زخم است

چاره ی درد دلم کاوش مژگان تو کرد

این غلط بوده که الماس زیان زخم است

زخم از بس به سر زخم بود بر دل من

تا جگر تیر تو آنجا به میان زخم است

باورم نیست که تا روز قیامت برود

حسرت روی تو در دل چو نشان زخم است

مرهم از زخم دلم می کشد آزار سلیم

بی سبب نیست اگر دشمن جان زخم است