گنجور

 
سلیم تهرانی

آیینه را ز چشم تو تاب نگاه نیست

جز من کسی حریف تو ای کج کلاه نیست

ای پادشاه حسن، به جنگ شکستگان

تنها بیا، که حاجت خیل و سپاه نیست

گر صد نگاه چشم ترا، عاشقان تو

سازند جمع بر سر هم، یک نگاه نیست!

حرفم نماند تا سخن دوست منع شد

راهم تمام شد که در آن کوی راه نیست

شادم ازین که نیست به روز جزا سلیم

رویی کز آفتاب قیامت سیاه نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode