بازم از زخم خدنگش در دل و جان آتش است
ناوک او را مگر چون شمع، پیکان آتش است
خاک را از اشک من پرخون بود دایم کنار
چرخ را از آه من در زیر دامان آتش است
از فروغ او به گرداب خطر افتاده است
کشتی آیینه از موم است و طوفان آتش است
برق آه از حال ما سازد بتان را باخبر
نامه ی آشفتگان همچون نگهبان آتش است
از گلستان تو هر کس گل به دامن می برد
جای گل چون شمع ما را در گریبان آتش است
در جهان پنهان نماند هیچ کاری در لباس
عشق در تجرید همچون در بیابان آتش است
عاشقان را در بساط دل به غیر از آه نیست
این چنین باشد، در آتشخانه سامان آتش است
چون جوانی رفت، مگذر از می گلگون سلیم
باده در پیری چو در وقت زمستان آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.