گنجور

 
سلیم تهرانی

خط نیست این به گرد گلت، سبزه ی تری ست

این خط برای دعوی حسن تو محضری ست

از خضر، رهروان تو منت نمی کشند

هر موج ریگ بادیه بر چشمه رهبری ست

ناموس برده پرده نشینان باغ را

ای تاک، دختر تو چه محجوب دختری ست

بر رهگذار جلوه ات ای ابر نوبهار

هر دانه بر زمین چمن، خاک بر سری ست

سر نیست ای حریف، وگرنه درین چمن

هر لاله است تاجی و هر غنچه افسری ست

ای ناخدا، ز صحبت او احتراز کن

طوفان ندیده ای که چه دیوانه ی تری ست

روزم سیاه گشته ز شوخی که هر زمان

چون آفتاب گنجفه در دست دیگری ست

از بس چمن سلیم برافروخت از بهار

هر غنچه ای به شاخ، درخشنده اختری ست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست

از باقیات مردان پیری قنلدریست

پیری که از مقام منیت تنش جداست

پیری که از بقای بقیت دلش بریست

تا روز دوش مست و خرابات اوفتاده بود

[...]

مجیرالدین بیلقانی

شاها بدان خدای که آثار صنع او

جان بخشی و خرد دهی و بنده پروریست

در چنبر قضاش اسیرند و ممتحن

هر هستیی که در خم این چرخ چنبریست

کز آرزوی بزم تو کز آسمان بهست

[...]

مولانا

امروز چرخ را ز مه ما تحیریست

خورشید را ز غیرت رویش تغیریست

صبح وجود را به جز این آفتاب نیست

بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریست

اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح

[...]

خواجوی کرمانی

ترکی که بر قمر ز شبس طوق عنبریست

در حسن برگزیده ی نه چرخ چنبریست

کویش حریم جنت و بویش نسیم خلد

مویش بنفشه ی تر و رویش گل طریست

هر چند نیست یکسر مویش ز مهر بهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه