گنجور

 
سحاب اصفهانی

از دست دادخواه اگراینست آه ما

آه ار به داد ما نرسد دادخواه ما

از جرم خون من مکن اندیشه ای به حشر

کآنجا به غیر دل نبود کس گواه ما

صد بار آشیان مرا سوخت برق آه

یک خار کم نکرد به عمری ز آه ما

تأثییر آه ماست که کرده است ایمنش

اندیشه ای که داشت ز تأثیر آه ما

دل هر دم از تو نالد و من عذر خواه او

از این گناه تا که شود عذر خواه ما

گر پرتوی ز ماه بیفتد در آن (سحاب)

هر محفلی که گشته فروزان ز ماه ما

 
 
 
صوفی محمد هروی

ای آنکه نیست غیر تو کس پادشاه ما

واندر دو کون راهنما و پناه ما

افتاده های بحر گناهیم دست گیر

ای دستگیر جمله حال تباه ما

برده سبق زجمله کفار این زمان

[...]

سام میرزا صفوی

یا رب بسوز سینه رندان که آه ما

جایی رسان که پاک بسوزد گناه ما

نظیری نیشابوری

امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما

گویا حجاب سوخته از برق آه ما

از بس که می شدیم به حسرت جدا ازو

خون می چکید روز وداع از نگاه ما

شغل محبت است که مانع ز طاعت است

[...]

صائب تبریزی

رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما

آیینه تیره روز ز روی سیاه ما

هر قطره ای که در صدف ابر رحمت است

چون مهره گل است ز گرد گناه ما

بر جسم آنقدر که فزودیم همچو شمع

[...]

قدسی مشهدی

پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما

چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما

روزی که نبود آینه حسن در نظر

در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما

ما صبح صادقیم و دم از مهر می‌زنیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه