تا این دل دیوانه بود عاقلهٔ ما
از طعن جنون بیهده باشد گلهٔ ما
آسوده غم عشق ز تنگی دو عالم
روزی که نمودند به او حوصلهٔ ما
شادابی دل داده به خار و خس این دشت
خونی که به هر گام چکد ز آبلهٔ ما
عمریست که پوییم ره کویش اگرچه
از او نبود جز قدمی فاصلهٔ ما
دربار، به جز عشق نداریم متاعی
ایمن بود از راه زنان قافلهٔ ما
بر شاه (سحاب) ار رسد این نظم عجب نیست
کز لعل لب یار ببخشد صلهٔ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.