در هجر تو پروای دل زار ندارم
من در غم خویشم به کسی کار ندارم
دانی که میان من و زهاد چه فرق است؟
فرقی که من از کار خود انکار ندارم
گربار به اغیار دهی گر نروم من
زین گونه که من طاقت این کار ندارم
خاموشی من پیش تو از راه ادب نیست
حرفی که کنم جرأت اظهار ندارم
منصور صفت پرده زکار خود ازین پس
بردارم و اندیشه ای از دار ندارم
آن نرگس بیمار ز خود بی خبرم ساخت
چندان که خبر از دل بیمار ندارم
بی رخصت من کس به چمن نامد و اکنون
اذن نگه از رخنه ی دیوار ندارم
جایی که توان کرد (سحابا) گله از یار
من شکر ز چرخ و گله ز اغیار ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید و بیان میکند که در غم معشوقش به دیگران توجهی ندارد. او تفاوت خود و زاهدان را در برخورد با حقایق زندگی مطرح میکند و به این نکته اشاره میکند که از کار خود هیچگونه انکاری ندارد. شاعر از تحمل درد و رنج خود ابراز ناتوانی میکند و میگوید خاموشیاش از روی ادب نیست، بلکه به خاطر نداشتن جرأت ابراز احساساتش است. او همچنین به نرگس بیمار اشاره میکند که موجب غفلت او از دردهای درونیاش شده است. در نهایت، شاعر میگوید که در جایی که میتواند از خویش شکایت کند، از گرداگرد خود به یار شکایت ندارد و ابراز میکند که به جز یار خود، هیچ کس و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: من در دوری تو که دلbroken و ناراحتم، به کسی اهمیت نمیدهم. در غم خودم غرق هستم و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: آیا میدانی تفاوت من و زاهدان چیست؟ تفاوت این است که من بر کار خودم اعتراف دارم و آن را انکار نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگر تو بار خود را به دیگران بدهی، من نمیتوانم در این وضعیت باقی بمانم چون تحمل این شرایط را ندارم.
هوش مصنوعی: سکوت من در حضور تو به خاطر احترام نیست، بلکه به این دلیل است که جرأت ابراز احساساتم را ندارم.
هوش مصنوعی: من از این به بعد موانع و حجابهای کاریام را کنار میزنم و دیگر نگرانی از هیچ چیز ندارم.
هوش مصنوعی: من آنقدر مجذوب نرگس بیمار شدم که حتی از دل خودم هم بیخبر هستم.
هوش مصنوعی: هیچکس بدون اجازه من به باغ نمیآید و حالا من حتی اجازه نگاه کردن به آن سوی دیوار را هم ندارم.
هوش مصنوعی: در جایی که بتوانم از محبوبم شکایت کنم، هیچ ناراحتی از روزگار و دیگران ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یوسف نامی که همیشه چو زلیخا
جز آرزوی صحبت تو کار ندارم
یعقوب چو تو یوسفم اندر همه احوال
زان جز غم روی توفیاوار ندارم
دکان ترا جز فلک شمس ندانم
[...]
ای شاه ، بجز خدمت تو کار ندارم
جز مدح تو با خاطر خود یار ندارم
در سایهٔ زنهار تو یک ذره مخافت
از حادثهٔ عالم غدار ندارم
نازی ، که نه از تست بجز رنج ندانم
[...]
هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم
بی تو علم الله که جز این کار ندارم
دور از شب زلفین تو مرگ دل من باد
آنروز، کش از درد تو، تیمار ندارم
از عشق تو خوارم، نه که خود عزم من آنست
[...]
عاشق شدم و محرم این کار ندارم
فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم
وان بخت که پرسش کندم یار ندارم
بسیار شدم عاشق و دیوانه از این پیش
[...]
یار آمد و من طاقت دیدار ندارم
از خود گله ای دارم و از یار ندارم
شادم که: غم یار ز خود بی خبرم کرد
باری، خبر از طعنه اغیار ندارم
گفتم: چو بیایی، غم خود با تو کنم شرح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.