ای چاه ز نخدان ، دلم از راه فگندی
وآنگاه بصد شعبده در چاه فگندی
در سلسلهٔ عشق کشیدی دلم ، ای ماه
تا سلسلهٔ غالیه بر ماه فگندی
با راحت و با رامش و با لهو تنم را
در ناله و در نوحه و در آه فگندی
وز عیش سحرگاه و شبانگاهی ما را
در آه سحر گاه و شبانگاه فگندی
خود را و مرا بیهده از خوی بد خویش
اندر دهن حاشیهٔ شاه فگندی
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
ای با غم تو جان من آرام گرفته
چون مرغ مرا هجر تو در دام گرفته
در زاویهٔ عشق تو افگنده مرا چرخ
و اندوه توام گرد در و بام گرفته
بی روی چو صبح تو و بی موی چو شامت
صبحم ز عنا تیرگی شام گرفته
من سوخته در آتش هجران جمالت
تو با دگران جام می خام گرفته
من رفته بیاد تو علی رغم عدو نیز
در منزل خوارزمشهی جام گرفته
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
کار تو اگر فتنه و بیداد نبودی
کار دل من ناله و فریاد نبودی
اشکم نشدی لالهٔ نعمان ز غم تو
گر بر رخ تو سوسن آزاد نبودی
آن سلسلها زلف تو بر مه ننهادی
گر در بر تو آهن و فولاد نبودی
بر فرق مرا خاک نبودی ز فراقت
گر قاعدهٔ وصل تو بر باد نبودی
در عشق توام جمله فراموش شدی عیش
گر مدح خداوند مرا یاد نبودی
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
شاهی که افاضل ز کفش مال نهادند
در نعمت او دیدهٔ آمال نهادند
آنان که مه و سال شمردند رسومش
پیرایهٔ تاریخ مه و سال نهادند
از طبع و دلش کارگزاران طبیعت
رسم کرم و سنت افضال نهادند
بر طلعت او سورت تأیید نبشتند
در طالع او صورت اقبال نهادند
هر چان صفت و سدادست ، مرو را
یکباره در اقوال و در افعال نهادند
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
شاها، علم شرع پیمبر بتو دادند
سرمایه و پیرایهٔ حیدر بتو دادند
کردند بحق تعبیهٔ لشکر اسلام
و آنگاه زمام همه لشکر بتو دادند
چون مصلحت خامه و خنجر ز تو دیدند
از کل بشر خامه و خنجر بتو دادند
هر جاه و سرافرازی و مفخر، که جهان داشت
آن جاه و سرافرازی و مفخر بتو دادند
امروز تویی همچو سکندر بمعالی
گویی همه میراث سکندر بتو دادند
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
بی جاه تو آسایش اسلام نباشد
بی ملک تو آرایش ایام نباشد
افلاک چه گوید؟ که ترا خاک نبوسد
ایام که باشد؟ که ترا رام نباشد
جز دست تو هنگام سخا نیست بگیتی
دستی که بجز صورت انعام نباشد
جز پای تو هنگام وغا نیست بعالم
پایی که بجز پایهٔ اقدام نباشد
ای گشته باسیاف و باقلام یگانه
کس چون تو با سیاف و باقلام نباشد
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
ای شاه ، جز از تو بهنر طاق ندیدند
جز حضرت تو کعبهٔ آفاق ندیدند
اصناف خلایق ، که همه طالب رزقند
جز کف ترا ضامن ارزاق ندیدند
آنان ، که باخلاق نکو نام گرفتند
والله که چو اخلاق تو اخلاق ندیدند
قومی ، که نشستند باعناق تهور
جز تیغ ترا ضارب اعناق ندیدند
خود را همه جز سلسله و حلقه و بندت
اعدای تو بر ساعد و بر ساق ندیدند
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
ای شاه ، بجز خدمت تو کار ندارم
جز مدح تو با خاطر خود یار ندارم
در سایهٔ زنهار تو یک ذره مخافت
از حادثهٔ عالم غدار ندارم
نازی ، که نه از تست بجز رنج ندانم
فخری ، که نه از تست بجز عار ندارم
بسیار بها گشته ام از فضل و در آفاق
جز جود تو امروز خریدار ندارم
بازار معالیت روا باد ، که از خلق
من بنده بجز نزد تو بازار ندارم
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
بی صدر تو ، ای شاه ، سر افراز نبودم
مسعود بانجام و بآغاز نبودم
بی خدمت تو سایهٔ اقبال ندیدم
بی مدحت تو مایهٔ اعجاز ندیدم
با زر شده ام از تو و بی جاه تو عمری
جز همچو زر اندر دهن گاز نبودم
تا تربیت جود تو بر بنده نیفتاد
زین گونه هنرورز و سخن ساز نبودم
نازی ، که مرا وعده ، نه از صدر تو کردند
حقا که بدل قایل آن ناز نبودم
آن باز شریفم ، که زبس نخوت و همت
جز گرد جناب تو بپرواز نبودم
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
ای شاه ، جز از تو بجهان شاه مبادا
احداث جهان را بر تو راه مبادا
بادا بجهان جاه تو ، تا وقت مروت
اموال جهان را بر تو جاه مبادا
درگاه تو شد عرصهٔ آفاق و بشاهی
معمور جزین عرصه و درگاه مبادا
دستی ، که درازست فلک را بسعادت
از گوشهٔ فتراک تو کوتاه مبادا
تا روز قضا جز بمرا تو در آفاق
احوال بد اندیش و نکو خواه مبادا
آن نصرة دین ، آن ملک کشور پنجم
خاک قدم او شده تاج سر انجم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف دشواریها و غمهای عشق میپردازد و به محبوب خود، که خود را "نصرة دین" و "ملک کشور پنجم" مینامد، ندا میدهد. او از درد جدایی و ناکامی در عشق مینالد و بیان میکند که بدون وجود این محبوب، زندگی بیمعناست. شاعر همچنین به عظمت و شأن این شخصیت اشاره میکند و اذعان دارد که بدون او، اسلام آسایش نخواهد داشت. در ادامه، او جایگاه والای محبوبش را در زندگی خود تشریح کرده و بیان میکند که تازهگی و زندگانیاش به او وابسته است. شعر در نهایت بر اهمیت محبوب و نقش او در زندگی مردم تأکید دارد و میگوید که دستاوردهای بزرگ بشر، مدیون وجود اوست.
هوش مصنوعی: ای چاه، از طرف تو دلم را به باد میدانی و سپس به هزاران ترفند مرا به درون خود میکشی.
هوش مصنوعی: ای ماه، تو در مدار عشق دل من را به خود مشغول کردهای، تا جایی که مانند گردنبند زیبایی درخشان، زیباییات را در آسمان پخش کنی.
هوش مصنوعی: با خوشی و آرامش و لذت، جسم مرا در اندوه و گریه و ناله رها کردی.
هوش مصنوعی: ما را در لحظات صبح زود و شبانگاه با خوشیها و شادیهایت مشغول کردی و غم و اندوه را از ما دور کردی.
هوش مصنوعی: تو و من بدون اینکه ضرورتی داشته باشد، به خاطر ویژگیهای بد خودمان در نظر دیگران، بهویژه در نزد مقامات، بدنام میشویم.
هوش مصنوعی: آن یاریکننده دین، آن پادشاه سرزمین پنجم، خاک پای او به مانند تاجی بر سر ستارگان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: عزیزم، با وجود غم تو، جانم آرامش یافته است. اما مثل مرغی هستم که عشق تو مرا در دام خود گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از عشق تو، چرخش زندگی مرا گیرا کرده و غم تو هم مانند گنبد و دیوار مرا احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: بدون روی تو مانند صبح بینور و بدون مو مانند شام است. صبح من در تیرگی شام غرق شده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری از زیبایی تو، در آتش عشق سوختهام و دیگران مشغول نوشیدن شراب هستند.
هوش مصنوعی: من به یاد تو رفتهام و حتی با وجود دشمنان نیز در خانه خوارزم، جام شادی را در دست گرفتهام.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش شخصیتی بزرگ و حامی دین اشاره دارد که از عظمت و مقام والایی برخوردار است. او به عنوان یک پادشاه و راهنما، در سرنوشت و سعادت کشور و مردمش تأثیرگذار است. قدمهای او به قدری ارزشمند و باعظمت است که به تمام آسمانها و ستارگان احترام میگذارد و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تو باعث فتنه و ظلم نمیشدی، دل من اینقدر ناله و فریاد نمیکرد.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم به اندازهٔ زیبایی لالهٔ نعمان از غم تو نمیریزد، پس اگر بر چهرهٔ تو سوسن آزاد نمیبود، چه بر سر دل من میآمد؟
هوش مصنوعی: اگر زلفهای تو را بر چهره ماه نمینوشتم، به این خاطر بود که در آغوش تو آهن و فولاد نبود.
هوش مصنوعی: اگر در اثر جدایی تو، خاکی بر سرم نمینشست، به این دلیل بود که قاعدهٔ وصل تو بر باد نمیرفت.
هوش مصنوعی: در عشق تو تمام خوشیها و لذتها از یادم رفته است، اگر هم مدحی از خداوند به زبان میآوردم، تو را فراموش نمیکردم.
هوش مصنوعی: دینی که یاری میشود، آن ملک سرزمین پنجم است و خاک پای او مانند تاجی بر سر ستارگان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: شاهی که افراد فرهیخته و برجسته به خاطر نعمتهایش به او احترام میگذارند و آرزوها و آرمانهای خود را در زندگی زیر سایه او میبینند.
هوش مصنوعی: آنها که به محاسبه و تعیین زمان پرداختند، آداب و سنن خود را به عنوان نشانههایی از تاریخ قرار دادند.
هوش مصنوعی: از روح و احساسش، عوامل طبیعت، روش مهربانی و سنتهای نیکو را برقرار کردند.
هوش مصنوعی: بر چهره او نشانی از تأیید و خوشبختی نوشته شده و در سرنوشت او چهرهای از سعادتمندی قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: هر چه که در وجود انسان هست، چه در سخنان و چه در رفتارهایش، به هم پیوسته و یکسان است.
هوش مصنوعی: آن حامی دین و آن پادشاهی که به عنوان کشوری برتر شناخته میشود، خاک زیر قدمهای او به مقام و ارزش بالایی دست یافته و مانند تاجی بر سر ستارهها قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ای شاه، دانش و احکام دین پیامبر را به تو بخشیدند و صفات و ویژگیهای بزرگ حیدر (علی) را نیز به تو هدیه کردند.
هوش مصنوعی: آنان به حق، لشکر اسلام را آماده کردند و سپس فرماندهی همه آن لشکر را به تو سپردند.
هوش مصنوعی: زمانی که افراد درک کردند که تو چه مصلحتی را برای قلم و خنجر داشتی، از میان تمام مردم این دو را به تو سپردند.
هوش مصنوعی: هر گونه مقام و عزت و افتخاری که در جهان بود، آن را به تو بخشیدند.
هوش مصنوعی: امروز تو مانند سکندر هستی و گویا همهی میراث سکندر به تو داده شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت برجسته و مهمی اشاره دارد که به حمایت از دین و کشور میپردازد. در اینجا، خاکی که زیر پاهای اوست، نماد عظمت و ارزش اوست و به نوعی او را به عنوان قلهای در میان ستارهها توصیف میکند. به عبارت دیگر، این فرد نه تنها به دین کمک میکند بلکه در سطحی عالی و والاتر قرار دارد که دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: بدون مقام و رهبری تو، آسایش و آرامش در اسلام وجود ندارد و بدون حکومت و سلطنت تو، زندگی و خوشیها در روزها برقرار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: چه سخنی از آسمانها میتوان شنید وقتی که این زمین تو را در آغوش نمیکشد؟ چه روزگاری خواهد بود که تو در برابر مشکلات تسلیم نشوی؟
هوش مصنوعی: جز دست تو، در تمام جهان، دست دیگری نیست که فقط به خاطر بخشش و انعام داده شده باشد.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، جز پای تو هیچ چیز دیگری وجود ندارد و هیچ پای دیگری به استحکام و استقامت پاهایی که در اقدام است، نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که مانند تو در کنار سیاف و باقلام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شخصی که در حمایت از دین و مذهب کوشا است، در حالی که در مقام رهبری و مدیریتی برتر قرار دارد، به قدری مقام و منزلت پیدا کرده که مقام او برترین در میان ستارهها و آسمانها محسوب میشود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، جز تو کسی طاقی بهتر از اینجا ندید و جز حضور تو کسی کعبهٔ جهان را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: تمام اقشار مردم که همگی در جستجوی روزی هستند، جز کسی که تنها به دست تو به روزی مطمئن رسیدهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر رفتار خوبشان مشهور شدهاند، سوگند یاد میکنم که هیچگاه اخلاقی مانند اخلاق تو را مشاهده نکردهاند.
هوش مصنوعی: گروهی که با شجاعت و جسارت نشستهاند، جز شمشیر تو چیزی را برای ضربه زدن به گردنها نمیبینند.
هوش مصنوعی: همه افرادی که تو را میبینند، فقط تو را به عنوان بخشی از زنجیر و قیود خودشان میشناسند و جز این، چیزی از تو نمیبینند.
هوش مصنوعی: این عبارت به اهمیت و مقام بلند شخصیتی اشاره دارد که نقش اساسی در حمایت از دین دارد. او مانند تاجی بر سر ستارگان است و به گونهای ارزشمند و کلیدی در کشور و سرزمین به حساب میآید. در واقع، این فرد نماد عظمت و قوت در راستای محافظت از اصول و ارزشهای الهی است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به جز خدمت به شما کار دیگری ندارم و جز ستایش شما در دل، هیچ یاری برای خود نمیشناسم.
هوش مصنوعی: در کنار حمایت و محافظت تو، هیچ واهمهای از حوادث و اتفاقات خطرناک دنیا ندارم.
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث رنج من است و من جز این چیزی از تو نمیدانم. افتخار من هم به توست و جز نیاز به تو عاری دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف و کرم تو قدر و منزلت زیادی پیدا کردهام، اما در دنیا امروز هیچکس نمیتواند بهای من را بدهد جز خود تو.
هوش مصنوعی: بازار معاملات تو همیشه برقرار باشد، چون من جز نزد تو راهی برای ارتباط با دیگران ندارم.
هوش مصنوعی: کمککننده دین و پشتیبان آن، که در واقع دسیسههایش و نیکوییهایش، مانند تاجی بر سر آسمانهاست، زمین و خاک برای او ارزشمند و مایه فخر است.
هوش مصنوعی: اگر تو نبودی، ای پادشاه، من نه به افتخاری دست مییافتم و نه در آغاز زندگیام چیزی بود.
هوش مصنوعی: در زندگیام هیچ وقت برکت و خوش شانسی را در absence of your service ندیدم و بدون ستایش تو، هیچ چیزی را که شگفتآور باشد تجربه نکردم.
هوش مصنوعی: من با ثروت تو به جایی رسیدهام و بدون مقام تو، تنها قادر به بیان صحبتهایی سطحی و بیارزش بودهام.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که تاثیرات نیکو و تربیت تو بر من نبود، من به این شکل هنرمند و سخنساز نشده بودم.
هوش مصنوعی: عزیزم، وعدهای که به من داده شد، نه از جایگاه بلندی که داری است. حقیقت این است که لایق آن ناز و کرشمه نیستم.
هوش مصنوعی: من آن پرنده باعزت هستم که به خاطر خود خواهی و ارادهام، جز به دور گرد تو پرواز نکردم.
هوش مصنوعی: کمککننده دین، آن پادشاه سرزمین پنجم، خاک پای او به عنوان تاج سر ستارهها تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ای شاه، هیچ کس جز تو را شایسته سلطنت و رهبری نمیدانم. برای ساختن و برپاداشتن این جهان، هیچ راهی جز راه تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا برای تو مقام و جایگاهی باشد، تا زمانی که مهربانی و انسانیت بر دنیای تو سایه بزند، انسانیت و ثروت دنیا باید بر تو تاثیر نگذارد.
هوش مصنوعی: درگاه تو به جایی تبدیل شده که همهجا را پوشش میدهد و دیگر هیچ مکانی نمیتواند مانند اینجا و درگاه تو شایسته باشد.
هوش مصنوعی: هر دستی که بخواهد به سرنوشت آسمانها دست دراز کند، بهتر است آن را به خاطر خوشبختیات از دلمشغولیهای کوچک دور کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت مشخص نشده، مبادا برای من در عالم به بدی یا خوبی فکر کنی.
هوش مصنوعی: نصرت دین و پادشاهی از سرزمین پنجم، باعث شده که خاک زیر پای او، مانند تاجی بر سر ستارگان درخشان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.