هر غم که جدا از دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد
هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد
آبش همه از آبله ی پای من آمد
صد داغ بدلها بنهد روز قیامت
هر زخم که از تیغ تو زیب کفن آمد
گر سحر نگاهش نبود کی رود از تن
هر جا که ز اعجاز لب او به تن آمد
راز تو که از دل به زبانم نگذشته است
یارب ز چه افسانه به هر انجمن آمد
شرمنده به هنگام سخن همچو (سحاب) است
در دور لبت هر که ز اهل سخن آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف روحیه غمگین و دلتنگ شاعر میپردازد. شاعر احساس غم و غصه ناشی از عشق را با غریبی که از وطن دور مانده مقایسه میکند. هر درد و زخم ناشی از عشق، برای او به زخمهایی عمیق تبدیل میشود. او به زیبایی نگاه و لب معشوق اشاره میکند و میگوید که راز عشق در دل او باقی مانده و به زبانش نمیآید. در نهایت، او احساس شرم و ناتوانی در بیان احساساتش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر درد و رنجی که به دلم وارد میشود، مثل غریبهای است که از وطن و دیار خود دور افتاده باشد.
هوش مصنوعی: هر خاری که در راه عشق تو رویید، ریشهاش به درد و رنج من برمیگردد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر زخمی که از تیغ تو به تن دیگران رسیده است، به جای صد داغ بر دل آنها، خود را نمایان میکند و در واقع هر یک از این زخمها به نوعی نشانهای از درد و رنجی است که بر جای گذاشتهای.
هوش مصنوعی: اگر جادوی چشمانش نبود، چگونه میتوانست از هر جایی که با زیبایی لبهای او به وجود آمده، جدا شود؟
هوش مصنوعی: پروردگارا، راز دل من هرگز به زبان نيامده، پس چرا این داستان دربارهام در هر جمعی روایت میشود؟
هوش مصنوعی: در هنگام صحبت کردن، شرم و حیا مانند بارانی است که از لبان تو به دور میریزد، و هر کسی که اهل گفتگو باشد، این حالت را میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد
کز آمدنش جان دگر در بدن آمد
شیرین سخنی بود چنان چست که گوئی
خایید چو طوطی شکر و در سخن آمد
چشم بد از آن دور که چون آن سخن او
[...]
آن مطرب خوش نغمهٔ شیرین دهن آمد
جانها همه مستند که آن، جان به من آمد
خندان شده اشکوفه و گل جامه دریده
کز سوی عدم سنبله و یاسمن آمد
جانهای گلستان به دم دی بپریدند
[...]
جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد
شمع رخت آرایش هر انجمن آمد
پیرایه باقوت لیت درج گهر شد
مشاطة گلبرگ رخت یاسمن آمد
بشکست دل پسته خندان ز خجالت
[...]
نوروز علم برزد و گل در چمن آمد
خورشید سفر کرده ی من در وطن آمد
مرغی که ز هجران گلی داشت ملالی
در باغ بنظاره سرو چمن آمد
گل باز رسید از سفر و سرو ز گلگشت
[...]
هر جا که غمی بر دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد
یا رب ز پی اشک که آید به مزارم
شمعی که ندانم ز کدام انجمن آمد
باید ز رقیبان سخنی گفت به ناچار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.