زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد
گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد
نبود قوت رفتار به پای طلب من
ورنه تا منزل جانان قدمی بیش نباشد
سهل باشد که بر آری تو تمنای دلی را
کآرزویش ز تو جز لطف کمی بیش نباشد
نقطه ی لعل لبت را نبود هیچ وجودی
یا وجودیست که هیچ از عدمی بیش نباشد
نقد جانیست مرا در کف و دردا که بهایش
بر خوبان جهان از درمی بیش نباشد
کی تلافی شب هجر کند روز وصالش
کآن ز عمریست فزون این ز دمی بیش نباشد
با (سحابم) نبود میل ستم گفتی ازین پس
زانکه دانی که به او زین ستمی بیش نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دم مرگم، ز غم هجر غمی بیش نباشد
گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد
هرگز از حسرتم آگاه نگردی، مگر آن دم
که ز پا افتی و منزل قدمی بیش نباشد
زده زیبا صنمان گرد دلم حلقه و غافل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.