گنجور

 
سحاب اصفهانی

ساقی بیار باده که ایام دی رسید

گر دی رسید شکر خدا را که می رسید

تا کی درنگ می به قدح کن زخم ببین

انگور رفت کی به خم و باده کی رسید

یار آمد و رقیب رسید از قفای او

آمد اگر چه عمر اجل هم ز پی رسید

آمد بهار و رفت بهار من از کنار

یعنی بهار عمر مرا فصل دی رسید

دامان وصل وی نرسد گر بدست من

گیرم که پای من به سر کوی وی رسید

شیرین و لیلی است چو مطلب دگر چه سود

خسرو به ار من آمد و مجنون به حی رسید

مائیم و شوق او که به سر منزل وصال

هر کس که کرد مرحله ی شوق طی رسید

چون من (سحاب) زار چرا نالد این قدر

گرنه حدیث درد دل من به نی رسید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode