گنجور

 
سحاب اصفهانی

گر یار بحالم نظری داشته باشد

باشد که زحالم خبری داشته باشد

آن ماه مقامش بفلک هست که چون ماه

از شعله ی آهم حذری داشته باشد

گفتی سحر آیم ز وفا در برت اما

مشکل ز پی امشب سحری داشته باشد

گویند کسی از بر یار آمده یا رب

از آمدن او خبری داشته باشد

از عشق تو و چشم ترم آگهی آن راست

از عشق کسی چشم تری داشته باشد

هرگز نبود شکوه ز بیداد سپهرش

هر کس چو تو بیدادگری داشته باشد

گو داشته باشد کسی آن چشم مپندار

طرز نگهش را دگری داشته باشد

جان داد (سحابش) بامیدی که پس از مرگ

گاهی بمزارش گذری داشته باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode