گنجور

 
سحاب اصفهانی

با چشم تر هر جا روم کآن سرو بالا بگذرد

دردا که سیل اشک ما نگذارد آنجا بگذرد

دیدارت ای بیدادگر افتد بفردای دگر

مانند امروزم اگر دور از تو فردا بگذرد

با لعلت ای عیسی نفس کآب حیاتست آن وبس

ظلم است اگر بر یاد کس نام مسیحا بگذرد

غیر ای نگار تندخو برتابد از مهر تو رو

گر بگذرد یکدم بر او نوعی که بر ما بگذرد

از دیدنت سهل است این گر بگذرد زاهد ز دین

شاید گرت ای نازنین بیند ز دنیا بگذرد

نارد گذار آن ماه رو سویم زخوف عیب جو

ور بگذرد از بیم او شادم که تنها بگذرد

تا دور گشتم ز آن پری گشتم ز خواب و خور بری

ز آنم (سحاب) اشک از ثری آه از ثریا بگذرد

 
 
 
هاتف اصفهانی

امروز ما را گر کشی بی‌جرم از ما بگذرد

اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد

زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر

گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد

ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی

[...]

رفیق اصفهانی

دانی که از هجران تو بر ما چه شب‌ها بگذرد

یک شب ز هجر چون تویی گر بر تو چون ما بگذرد

هر جا که روزی دیده ام کان سرو بالا بگذرد

هر روز آنجا بگذرم شاید که آنجا بگذرد

هر روز و هر شب بگذرم تنها به کوی او که او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه