گنجور

 
بیدل دهلوی

مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد

چون اشک هم از خود سفری داشته باشد

از آتش حرمان کف خاکستر داغی‌ست

گر شام امیدم سحری داشته باشد

چون شمع بود سربه دم تیغ سپردن

گر نخل مرادم ثمری داشته باشد

آیینه مقابل نکنی با نفس من

آه است مبادا اثری داشته باشد

غیر از عرق شرم مقابل نپسندد

هستی اگر آیینه‌گری داشته باشد

عمری‌ست‌ که ما گمشدگان‌ گرم سراغیم

شایدکسی از ما خبری داشته باشد

آرایش چندین چمن آغوش بهار است

هر سینه‌که یک زخم دری داشته باشد

ای اهل خرد منکر اسرار مباشید

دیوانهٔ ما هم هنری داشته باشد

ما محو خیالیم ز دیدار مپرسید

سامان نگه دیده‌وری داشته باشد

مفت طرب ما چمن ساده‌دلیها

گر حسن به آیینه سری داشته باشد

امید ز عاشق نکند قطع تعلق

گر آه ندارد جگری داشته باشد

بیدل دل افسرده به عالم نتوان یافت

هر سنگ‌که بینی شرری داشته باشد