گنجور

 
صغیر اصفهانی

گرچه در پیش نظر قطره قرین بایم نیست

لیک در اصل یم و قطره جدا از هم نیست

آدمی گنج الهی است که در بحر وجود

گوهری نیست که در آب و گل آدم نیست

پی باسرار دل کس نتوان برد بلی

اندرین خانه کسی غیر خدا محرم نیست

هر که دانست بنادانی خود کرد اقرار

هیچ کس باخبر از کیفیت عالم نیست

نفس پیر خرابات بنازم که سحر

نفس باد صبا بی مددش خرم نیست

تا که از هستی عاشق سر موئی باقی است

رشتهٔ عشق هنوزش ببتان محکم نیست

نکند ناله گر از درد صغیر این نه عجب

دم از آن بسته که او را بجهان همدم نیست