گنجور

 
صغیر اصفهانی

غیر خونابه چه خوردی ز می انگوری

راحت روح طلب کن ز می‌منصوری

بخور آن می‌که کند تقویت عقل و روان

مخور آن باده که بر عقل دهد رنجوری

جز که از عقل نگردی بسعادت نزدیک

زانچه دورت کند از عقل از آن کن دوری

ترسمت مست برآیی ز لحد روز جزا

که شب و روز رود عمر تو در مخموری

پیش حق عذر جنایات مدان مستی را

نیست مسموع در آن محکمه این معذوری

بنگر حاصل مغروری مغروران را

بس کن این مستی و اینخودسری و مغروری

عالمی سوخته از آتش این آب صغیر

خود که داده است بدین مایه شر دستوری