گنجور

 
صغیر اصفهانی

ما بجز عشق ندیدیم صلاح دیگری

غیر از این کار نجستیم فلاح دیگری

آنمباحی که فزونتر بود اجرش ز ثواب

بخدا نیست بجز عشق مباح دیگری

جز از آن باده که ذرات همه مست و بند

در سر ما نبود مستی راح دیگری

ایکه بر خاک بنخفت گذری غره مشو

که تو هم خاک شوی چارصباح دیگری

اینجهان پیره عجوزیست که‌ امروز بود

به نکاح تو وفردا بنکاح دیگری

وه چه خوش دید صلاح و چه نکو گفت صغیر

ما بجز عشق ندیدیم صلاح دگری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode