گنجور

 
صغیر اصفهانی

زالعلم حجاب الاکبر‌ام د عقل سودائی

که دانائیست نادانی و نادانیست دانائی

بلی علمیکه بر جهلت بیفزاید از آن باید

کنی پرهیز ورنه میکشد کارت برسوائی

بتحقیق اطلبواالعلم ولو باالصین که گفت احمد

نبودش مقصد از آن علم جز علم شناسائی

بحکم ان بعض الظن اثم ای عالم خودبین

همان بهتر برندان دیدهٔ تحقیر نگشائی

از آن علمی که باد نخوت آرد باده خوردن به

تو و آن باد پیمائی من و این باده پیمائی

بعلم و عقل هرگز درنیایی ذوق عرفانرا

مگر عاشق شوی روزی وزین خوان لقمه بربائی

برو حالی بدست آور که عمری کرده‌ای ضایع

اگر از رنج عقل و قال بیحاصل نیاسائی

توان دیدن صغیر از دل جمال شاهد یکتا

ولی هرگاه زین آئینه زنگ شرک بزدائی