ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو
خون رود از دیدهام ز حسرت روی تو
ز کشتنم نیست غم ولی از آنم ملول
که میرسد زین عمل رنج ببازوی تو
نشستهام منتظر بلکه صبا آورد
بخانهٔ من بمن ز کوی تو بوی تو
ز تیر مژگان تو دل ار برد جان چه سود
که بسته راه گریز خنجر ابروی تو
قامت دلجوی تو سرو خرامان من
سرو خرامان من قامت دلجوی تو
ز فرط رفعت یقین بچرخ پهلو زند
گر بنشیند صغیر دمی به پهلوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو
فتنه عسس گشت باز گرد سر کوی تو
گر به ترازوی چرخ دست رسد مر مرا
حسن تو یکسو نهم، مه به دگر سوی تو
روی مرا زرد کرد روی تو منکر شود
[...]
خامش گویا بود چشم سخنگوی تو
نقطه بسم الله است خال بر ابروی تو
خال سیه فام تو مرکز وحدت بود
دایره کثرت است سلسله موی تو
نعل در آتش نهد بر ورق برگ گل
[...]
بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو
کرده قدم را کمان حالت ابروی تو
سرورود دررکوع گر تو درآئی به باغ
مه ننماید طلوع پیش مه روی تو
عاریه بگرفته رنگ سرخ گل از عارضت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.