نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو
فتنه عسس گشت باز گرد سر کوی تو
گر به ترازوی چرخ دست رسد مر مرا
حسن تو یکسو نهم، مه به دگر سوی تو
روی مرا زرد کرد روی تو منکر شود
اینک اگر راست است، روی من و روی تو
نیست کمان غمت چون که به بازوی من
گوشه گرفتم، ولی گوشه ابروی تو
من به فسون وفا زان خودت می کنم
تفرقه گر نفگند نرگس جادوی تو
بس که شکسته دلان بسته زلفت شدند
هست هزاران شکست در سر هر موی تو
ای به دو رخ چون پری زلف ز رخ دور کن
دیو نه نیکو بود خاصه به پهلوی تو
قامت خسرو ز غم چون دم سگ حلقه شد
تا فلکش طوق ساخت بهر سگ کوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خامش گویا بود چشم سخنگوی تو
نقطه بسم الله است خال بر ابروی تو
خال سیه فام تو مرکز وحدت بود
دایره کثرت است سلسله موی تو
نعل در آتش نهد بر ورق برگ گل
[...]
بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو
کرده قدم را کمان حالت ابروی تو
سرورود دررکوع گر تو درآئی به باغ
مه ننماید طلوع پیش مه روی تو
عاریه بگرفته رنگ سرخ گل از عارضت
[...]
ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو
خون رود از دیدهام ز حسرت روی تو
ز کشتنم نیست غم ولی از آنم ملول
که میرسد زین عمل رنج ببازوی تو
نشستهام منتظر بلکه صبا آورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.