دارم بتی به غیر در مهر باز کن
وز عاشقان بی دل خود احتراز کن
از تار مو بگردن دلها رسن فکن
وز چشم مست در همه جا فتنهساز کن
دیدند چشم و ابروی آن شوخ در ازل
عارف قدح کش آمد و زاهد نماز کن
کو چاره غیر ناز کشیدن برای ما
کافتادهایم در پی آن یار نازکن
باد صبا و شانه بنازم که گشتهاند
از کار ما و زلف بتان عقده باز کن
عشق علی گزین بدل خود که مرد را
عشق علی است از دو جهان بینیاز کن
هرگه صغیر کرد رقم مدح او شدند
سکان عرش دست تمنا دراز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوبی سخن میگوید که با ناز و عشوهگری خود دلها را میرباید. او از عاشقان میخواهد که از دل شکیبایی کنند و در پی عشق و وابستگی نباشند. شاعر به زیباییهای محبوب اشاره میکند و یادآور میشود که عشق واقعی فقط به خداوند، به خصوص حبّ علی، باید هدف باشد. در نهایت، او در وصف عشق و تقدس آن میگوید و از اهل دل میخواهد که در پی کسب محبت و شناخت عشق حقیقی برآیند.
هوش مصنوعی: من هستم معشوقی که عشق او به قلبها نوری میبخشد؛ اما از عشق بازماندگان بیدل دوری کن.
هوش مصنوعی: انتهای مو را به گردن دلها ببند و با نگاه جذاب و مست خود در همه جا آشوب و هیجان به راه بینداز.
هوش مصنوعی: در ابتدا، زیبایی و جذابیت چشم و ابروی آن معشوق باعث شد که عارف شرابخوار و زاهد نماز گزار، هر دو تحت تأثیر قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: ما جز ناز کشیدن راهی نداریم، زیرا به دنبال آن معشوق نازکدل افتادهایم.
هوش مصنوعی: باد صبا و شانه را ستایش میکنم، زیرا آنها از کار ما خبر دارند و زلفهای محبوبان را با رهایی و آرامش گشودهاند.
هوش مصنوعی: عشق به علی را به دل خود انتخاب کن، زیرا عشق به علی مرد را از تمامی نیازهای این دو جهان بینیاز میسازد.
هوش مصنوعی: هر زمان که جوانی به ستایش او پردازد، در این حالت، درگاه آسمانها با دستهای خواسته به سوی او دراز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مانده بر در هوس این در فراز کن
عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن
نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش
روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن
چون منعمان زکوة بروی و ریا مده
[...]
ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن
باد بهار داغ کهن تازه میکند
مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن
در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار
[...]
ایدل گدایی از کرم کار ساز کن
خود را زمنت همه کس بی نیاز کن
توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست
یعنی بروی غیر در دل فراز کن
گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان
[...]
آمد نگار بر در دل دیده باز کن
بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن
با یار نازنین چو بیابی مقام امن
چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن
مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار
[...]
یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن
درهای مغفرت به رخش جمله باز کن
بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان
کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن
کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.