آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد
لاف عشق ار بزند دعوی بیجا دارد
نازم آن شوخ که از غمزه و طنازی و ناز
دلبری را همه اسباب مهیا دارد
در غم سلسلهٔ موی تو ای لیلی جان
همچو مجنون دل ما خیمه بصحرا دارد
نکشد نیم نفس عشق تو پای از سر ما
این خود از غایت لطفی استکه با ما دارد
دامنم پر گهر از چشمهٔ چشمست مدام
نازم این چشمه که ترجیح بدریا دارد
چرخ را عشق درآورده بگردش این شاه
زیر فرمان ز ثری تا به ثریا دارد
همه اجزاء جهان جاذب و مجذوب همند
راستی کارگه صنع تماشا دارد
ناتوان را که بود بهر رعایت مسئول
آن که بازوی هنرمند و توانا دارد
کی بحال تو بسوزد دل دلدار صغیر
شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترکم امروز مگر رای تماشا دارد
که برون آمده آهنگ بصحرا دارد
طره چون غالیه گرد سمنش حلقه زده
خه بنام ایزد یارب که چه سودا دارد
لعل شکر شکنش پرده مرجان سازد
[...]
گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد
سر می خوردن آن خرگه مینا دارد
سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال
گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد
تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان
[...]
باز گل جلوهکنان روی به صحرا دارد
نوجوان است سر عیش و تماشا دارد
خار در پهلو و پا در گل و خوش میخندد
لطف بین کین گل نورستهٔ رعنا دارد
آب هر لحظه چو داود زره میسازد
[...]
آنکه منزل چو مه از برج ثریا دارد
در سخا دست چو کان و دل دریا دارد
مفخر آل کیان خسرو عادل هوشنگ
که به اقبال سکندر دل دریا دارد
آن جهانگیر جوانبخت که در روز مصاف
[...]
هر که دل در هوس آن بت رعنا دارد
گو درآ زود که بر دیده من جا دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.