قربان آن زمان که زمان و مکان نبود
او بود و حرفی از من و ما در میان نبود
غافل ز کسب سود و زیان خود از عدم
سوی وجود ره سپر این کاروان نبود
معنی نداشت شرح فراق و حدیث وصل
شکر و شکایت این همه ورد زبان نبود
اعجاز انبیا و کرامات اولیا
سحر و فسانه در بر خلق جهان نبود
اضداد را نبود تنازع به یکدیگر
گیتی دچار جنک بهار و خزان نبود
از حرص و آز بین سلاطین روزگار
این خصمی و مجادله در هر زمان نبود
نوع بشر به آلت قتاله ساختن
تا این حدود با هنر و کاردان نبود
از ا نفجار بمب اتم شهرها چو دود
با ساکنین خود سوی گردون روان نبود
تنها همین ز عدل نمی رفت صحبتی
ظلم از توانگر این همه بر ناتوان نبود
از فرط ناتوانی و از کثرت غرور
پامال غم ضعیف و قوی سرگردان نبود
شایع نبود این همه تبعیض در بشر
این نا مراد و آن دگری کامران نبود
هان بر صغیر تا نبری ظن بد که او
بر دستگاه قدرت حق بدگمان نبود
هر ذره گشت جلوه گر از غیب در شهود
غیر از نشان قدرت آن بی نشان نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید ذرّه پرور، شاه هنر نواز
ای آن که در جهان چون تو صاحبقرآن نبود
خورشید کو بتیغ زدن بر سر آمدست
در جنب دست و بازوی تو همچنان نبود
چون آفتاب از تو توانگر شد، آنکه را
[...]
یاری که بر جدایی اویم گمان نبود
ماهی نبود آن که شبی در میان نبود
بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت
ما را ز آشنایی او این گمان نبود
دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟
[...]
ای آنکه چون تو دادرسی در جهان نبود
بیداد اینچنین ز تو کس را گمان نبود
وقتی که شکل دایره کن فکان نبود
جز نقطه حقیقت حق در میان نبود
نور ولا ز بطن حقیقت طلوع کرد
چندان که گشت گرد خود آن را کران نبود
پرگار گشت و انجم و افلاک آفرید
[...]
زین پیشتر متاع سخن رایگان نبود
گرد کسادی از پی این کاروان نبود
شعر بلند پا به سر عرش می نهاد
خورشید پایمال به هر آستان نبود
منقار بلند به شکر خنده باز بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.